گاهی اوقات پاک می مانی
از چه رو تو در این جهان هستی
دوش پرسیدم از یکی استاد
گفت این سوالِ بی پاسخ
لیک هر کس برای خود دارد
خانه از پای بست ویران است
این جماعت تمام درگیرند
تا که بانگ اذان بلند شود
به عمل سینه چاک ابلیس اند
همه فریاد و درد دین دارند
هر کسی حرف حق زده شده است
فرق می ندارد این وادی
خواستم من برای تو گویم
گفته بوده است پنج قرن پیش
گر چو حافظ به کنج میکده ای
یا مقیمی به کوی باده فروش
یا که چون سعدی زبان به نیام
یا معینی ز خاک کرمانشاه
چون شفیعی ز کدکن و گَوَن اش
یا حسامی ز خاک ماه ولات
آن نویسنده ی همیشه بزرگ
آن عماد بزرگ مست خراب
یا که سیمین بهبهانی ما
یا چو عالی پیام آن هالو
تو دوباره بسوزی از همه جا
همه این کلٌه را رها کرده
این جماعت تمام ایرانی
این یکی پیپ را به لب دارد
گر چه گفته جناب مولانا
این یکی فیلم پورن می بیند
این یکی گیر یک هزار تومن
گفته دکتر که زیر میزی ده
شده ورد شیوخ شهر ما
قاضی ما به دست جای قلم
چند سالی شده است در کشور
نکته ای نغز را کنم من فاش
لیک این کلام من باشد
ملت ما مثال یک کچل است
گیج و حیرت زده و ظلمانی
از چه رو هست این جهان فانی
کاو شهیر است به هر چه که دانی
بوده در مغز های انسانی
پاسخی بی ثمر و شیطانی
ار چه دربند نقش ایوانی
با یکی خلق و خوی حیوانی
همه زاهد شوند و سبحانی
به زبان گشته اند ربانی
وای از اینهمه مسلمانی
یا گرفتار یا که زندانی
گر ذکوری و یا ز نسوانی
نکته های دقیق عرفانی
در مداین جناب خاقانی
گر چه قرآن ز بر همی خوانی
همچنان هاتف سپاهانی
تو گدایی به خیل سلطانی
یکٌه استاد در سخندانی
مهربان با مرام انسانی
که دو سالی است رفته مهمانی
خسرو بذله گوی شاهانی
شاعر چیره ی خراسانی
بانوی عشق و مهر ایرانی
شاعر طنز گوی تهرانی
گر خود آتش ز کوه تفتانی
شده درگیر بند تنبانی
همه درگیر فیلم عثمانی
وان یکی مبتلا به قلیانی
همه از حرف های فوقانی
آن یکی صحنه های تحتانی
آن یکی اختلاس پنهانی
فارغ از بیمه های درمانی
حرف از زانیه و از زانی
بگرفته است تیغ برٌانی
دور دورِ حسین قلی خانی
که تو لب را گزی به دندانی
چون کلام عبید زاکانی
کاو برفته دکان سلمانی !
