دو تن از نامداران یگانه ی فرهنگ و عرفان و ادبیات ما ، شمس الدین محمد و جلال الدین محمد هستند که آثار آنها صد ها سال است دستمایه ی کتاب های بیشماری در تفسیر و تعبیر این آثار بوده اند که تمامی آنها دیدگاه ادبی و عرفانی و اخلاقی داشته اند. من بنا دارم برخی از اشعار این دو بزرگوار را از دیدگاه دانش امروزی بررسی کنم.
البته باید در نظر داشت که قبل از اختراع چاپ این آثار توسط کاتبان رونویسی و تکثیر می شده و بهمین خاطر در برخی از این اشعار اختلاف نظر هایی وجود دارند. برای مثال این شعر حافظ را در نظر بگیرید:
می دانیم که “ حقه “ جعبه های کوچکی بوده که در آن چیزهای ارزشمند را نگهداری می کرده اند. در دوره ای از زمان برخی افراد با استفاده از این جعبه ها کارهایی شبیه شعبده بازی انجام می داده اند. مثلا چیزی را در آن می گذاشتند و وقتی در آن را دوباره باز می کردند آن چیز ناپدید شده بود که به این افراد “ حقه باز “ می گفتند و اصطلاح “ حقه بازی “ به معنی دوز و کلک نیز از همین امر رواج یافته است.
این بیت می گوید که گوهر مخزن اسرار در همان جعبه است که مهر و نشان یا به اصطلاح امروزی پلمب شده و کسی به آن دسترسی ندارد اما من بر این باورم که کلمه ی “ حقه ” در اصل “ حلقه “ بوده که با اشتباه برخی کاتبان ( کوچک نوشتن “ لام “ در کلمه ی “ حلقه” و ناپدید سدن تدریجی در رونویسی های بعدی به حقه تبدیل شده است و شعر این بوده :
با توجه به اینکه حضرت حافظ با آیین میتراییسم ( کیش مهر) آشنایی کامل داشته است و اینکه “ حلقه ی مهر “ نشان حلقه ی خورشید ( در دست نماد فروهر) است و حلقه برای پیوند به نام و نشان دیگری می شود پس معنی شعر این می شود که عشق و پیوند با حضرت دوست همان است که بود و رخداد های زندگی در آن اثری نداشته است.
برگردیم به بررسی اشعار از دیدگاه علم:
در نظر اول معنی این شعر ها همان چیزی است که در برخی فرهنگ ها به نام “کارما” شناخته می شود و به عبارت خودمانی از هر دست که بدهی از همان دست می گیری.اینطور هم می توان گفت که وقتی ما به آینه نگاه می کنیم اگر تصویر خوشایند ما نبود نمی توانیم با تصویر کاری کنیم بلکه باید خودمان را اصلاح کنیم تا تصویر خوشایند داشته باشیم.
ولی هر دو شعر یکی از اصولی ترین فرمول های فیزیک نیز هست که همان خروجی بر مبنای ورودی هر سیستم است. به نظر می رسد که اصول عرفانی با اصول فیزیکی مطابقت دارند.
در اینجا باید به چند نکته توجه داشته باشیم. یکم اینکه نگارنده ادعا ندارم که این بزرگواران ریاضیدان یا فیزیکدان بوده اند بلکه باور دارم که این دو بزرگوار ( بهمراه چند نفر دیگر در تاریخ سرزمین ما – از جمله پورسینا ، خیام ، عطار و…..) بسیار بیشتر از مردم عادی به برخی از اسرار آفرینش پی برده اند و این اسرار همان هایی هستند که دانشمندان به تدریج کشف و نام گذاری می کنند و روابط بین آنها را به صورت فرمول در اختیار بشریت قرار می دهند . دوم اینکه چون منشا این اسرار یکی است آشکار است که این اشعار باید با قوانین شناخته شده ی علمی امروز مطابقت داشته باشند.
کلمه ی “ وای “ در اینجا به معنی شدت این آفتاب ( انرژی ) است. به راحتی می توان دید که این همان فرمول مشهور نسبیت انشتین در مورد تبدیل ماده به انرژی است که شوربختانه با بمب اتمی به اثبات رسید.
یا این شعر معروف مولانا :
مولانا ادعا می کند که تمام ذرات عالم شنوا و بینا و هوشیارند ولی با ما ارتباط برقرار نمی کنند. طی چند سال گذشته دستگاهی به نام “ موج گیاه “ ( پلانت ویو ) اختراع شده که سیگنال های الکتریکی درون گیاهان را به صوت تبدیل کرده و از بلندگو پخش می کند. نتایج کار با این دستگاه ثابت کرده که هر گیاه سیگنال ( فرکانس ) مخصوص به خود را دارد ( درست مثل اثر انگشت انسان ) و گیاهان با یکدیگر در ارتیاط هستند. نگارنده بر این باورم که این امر در موجودات بی جان نیز صادق است و زمین شناسان با پردازش سیگنال های برگشتی از عناصر مختلف است که معادن را در عمق زمین شناسایی می کنند زیرا سیگنال های دریافتی از عناصری مانند آهن و مس و سرب و روی و غیره با یکدیگر فرق دارند. آیا این اثبات علمی شعر فوق نیست ؟
باید توجه داشته باشیم که حدود هفتصد سال پیش مسائل علمی امروز کشف و نامگذاری نشده بودند و نباید انتظار داشته باشیم که در این اشعار از واژگان شناخته شده ی امروزی نامی آورده شده باشد.
دموی وبسایت استاد حسامی. تمامی حقوق محفوظ است.©